جدول جو
جدول جو

معنی خالد عبسی - جستجوی لغت در جدول جو

خالد عبسی
(لِ)
ابن سنان عبسی. وی حکیم جاهلی است وبنابر قولی پیغمبر بوده است. گویند: او داخل آتش سوزانی شد و آتش خاموش گشت. بنابر قول دیگر در بنی اسماعیل پیغمبری غیر از او قبل از محمد نبوده است. دخترش چون به پیش پیغمبر اسلام آمد پیغمبر رداء خود را بهراو پهن کرد و او را بر آن نشانید و فرمود: ’ابنه نبی ضیعه اهله’ و در حدیث آمده است که پیغمبر به او گفت: ’مرحبا به ابنه اخی’. (از اعلام زرکلی ج 1 ص 284). رجوع به الاصابه ج 1 قسم 4 ص 154 شود. مؤلف تاریخ گزیده آرد: خالد بن سنان العیسی معاصر انوشیروان عادل بود و دعوت دین عیسی می کرد و در زمین بنی غطفان، در آن وقت آنجا آتشی از زمین برآمدی هر که در آن نزدیکی بگذشتی او را بسوختی. بعضی ازاعراب آن آتش را به خدایی می پرستیدند. خالد با ده رفیق آن را منع کرد و ایشان را به دین عیسی خواند. اورا گفتند: تو آن آتش را دفع کن تا ما دین عیسی قبول کنیم. خالد با ده رفیق روی به آتش نهاد. آتش آهنگ ایشان کرد. خالد درّه ای داشت بر آن آتش میزد، رفیقان را گفت تا نعلین بر آن می زدند، بعد از ضرب بسیار آتش بگریخت و به چاهی فرورفت. خالد از عقب آتش به چاه فروشد. بعد از زمانی بیرون آمد، جامه ها از عرق تر شده، امّا نسوخته بود و دیگر آن آتش کس ندید. خالد هر وقت که خواستی باران بارد سر به جیب فروبردی و باران باریدی و تا سر برنیاوردی بازنایستادی. به وقت وفات وصیت کرد که مرا بر فلان پشته دفن کنید و بعد از سه روز که شتر دم بریده بر سر گور آید مرا از گور برآرید تا شما را هر چه تا قیامت خواهد بود حکایت کنم. چون وفات کرد قومش خواستند وصیت او بجای آوردن. اقربای او مانع شدند و گفتند: این ننگ بر خود نپسندیم که مردۀ ما را از گور برآورند. (تاریخ گزیده ص 67، 68)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

ربعی. وی می گوید: در تورات مکتوب است که آسمان بر عمر بن عبدالعزیز چهل روز گریست. (از سیرۀ عمر بن عبدالعزیز ص 45) (تاریخ خلفاء سیوطی ص 162)
لغت نامه دهخدا
(لِ دِ عَ)
وی ازحسن و ابن المنکدر و جز این دو حدیث روایت میکند و از او سلم بن قتیبه حدیث دارد. عمرو بن علی او را طرد و دارقطنی تکذیب کرده است. ابن حبان میگوید: او سارق حدیث بوده و از کتب مردم نقل حدیث میکرده است. فلاس میگوید: از یزید بن زریع شنیدم که میگفت: بنزد من سقوطم از این مناره هر آینه گواراتر از حدیث کردن از خالد است. باز فلاس میگوید: از ابوقتیبه شنیدم که میگفت: نزد خالد عبد آمدم و او درجی بیرون آورد و شروع به خواندن حدیث کرد و میگفت: ’حدثنا الحسن’. ناگاه درج از دست او بر زمین افتاد و چشم من بر آن افتاد دیدم بر آن نوشته ’حدثنا هشام بن حسان’ و او آن را محو کرده است. به او گفتم: این چیست ؟ او گفت: من و هشام باهم بودیم. گفتم: تو با هشام با هم بودید و بعد تو نوشتی ’حدثنا هشام’. شرم بر تو باد! مبارک بن فضاله گفت: من خالد عبد را هرگز نزد حسن ندیدم. ابن عدی او را قدری و بصری میداند. (از لسان المیزان ج 2 ص 393)
لغت نامه دهخدا